یکیاز دوستای مجازیم،شهری کدانشجو بودم مامایی روزانه قبول شده
بعد خاطرات روزانمو ک تو اون وبم مینوشتم میخوند ومشتاق بود اکیپمون
رو ببینه! خلاصه شماره یکی از بچه هارو دادم بهش وهماهنگ کردم اینوببرن
بیرون،ولی اذیتش نکنن و چرتو پرت نگن و آبرومو نبرن
هیچی ن تنها کلی اینو اذیتش کردن وچرتوپرت میگفتن،بلکه پیله کرده بودن
زنگ بزن دنبال دوستای خوابگاتم بریم و اینم ک گفته ن زنگ نمیزنم گفتن
توام مثه ز (من) هستی ب اونم میگفتیم فلانیارو بیار نمیاورد
و خلاصه ب خاطراین حرفشون واقعا ناراحت شدم و زنگ زدم و اساسی
شستمشون که هم آبروی منو بردید هم خاک برسرتون که انقد هَولید و
ضعف دختردارین بعدم گفتید من الکی میگم و قرارنیس بیام اونجا
مگه من میخاستم واسه شماعوضیا پاشم بیام؟؟ من مدرکمومیخام که دیگه پاشم
بیام هم عمرا بیام دیدن شما کثافتا که رفیقتونو میفروشید
و فعلا قهرم وجوابشون رو نمیدم هی سعی داشتن ماستمالی کنن ولی
من قطع کردمو محل ندادم
درباره این سایت