میم ساعت شیش ونیم خبرداد که کجابیام؟ گفتم بیافلان جا 

اقا اماده شدم ورفتم ،داداشمم رفت نون بخره ! بعد من پیاده رفتم تا

محل قرار! دیدمش دست دادیم با ی دوستش بود! میم ریش گذاشته بود و

این قیافشو بیشتر نشون میداد بااینکه۱۹ سالشه ! پیاده میرفتیم وحرف میزدیم

که گوشیم زنگ خورد داداشم بود،گف این دوتاعنتر کین باهات ،میخواستم بیام 

​​​​​وفلان ،گفتم زر زر نکن مامان درجریانه گوشیو قطع کردم بدم میاد با

۱۶ سال سنش واسه من شاخ میشه 

با میم و دوستش رفتیم بازارچه ، مغازه هارو بالاپایین میکردیم و تهشم یجا

وایستادیم تا کفش بخرن،ازاین کفش امریکایی خرکارا باقیمت خیلی خوب!

تهشم منو رسوندن ! تقریبا ده دیقه ای هست رسیدم  ! 

بابامم خونس ! مامانم پرسید کجابودین وچیکارکردین؟ منم گفتم همه چیو! 

بعدم گفتم که داداش غلط کرد اومددنبالم  

تازه میم و دوستش مریض بودن و اینارو اعزام کرده بودن بیمارستان ارتش

مرکز استان،براهمین اینجا اومده بودن ! 

​​​​​

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها